ملکوت آسمانها و زمین
جابر بن يزيد جُعفى حكايت كند:
روزى به محضر شريف حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه قرآن :
وَ كَذلِكَ نُرى إ براهيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالاْ رْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ (22)
از حضرت سؤ ال كردم كه چگونه خداوند متعال ، ملكوت آسمان ها را به حضرت ابراهيم عليه السلام نشان داد؟
حضرت باقرالعلوم عليه السلام پس از لحظه اى سكوت ، دست مبارك خود را بلند نمود و فرمود: اى جابر! بالا را نگاه كن ، همين كه نگاه كردم متوجّه شدم كه سقف اطاق شكاف برداشت و نورى شگرف ، زمام چشمم را به خود خيره ساخت .
سپس امام عليه السلام فرمود: حضرت ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را اين چنين مشاهده نمود.
و بعد از آن ، دستور فرمود: سر خود را پائين بينداز؛ و پس از گذشت لحظه اى دو باره فرمود: سرت را بلند كن .
و چون سرم را بلند كردم ، ديدم كه سقف به حالت اوّل خود بازگشته و اثرى از شكاف نبود.
بعد از آن ، حضرت دست مرا گرفت و از آن اتاق به اتاقى ديگر بُرد و لباس هائى را كه به تن داشت در آورد و لباسى ديگر پوشيد و فرمود: چشم هاى خود را ببند.
هنگامى كه چشم هايم را بستم ، ساعتى بعد از آن فرمود: مى دانى اكنون كجا هستيم ؟
عرضه داشتم : خير.
فرمود: در آن ظلمت و طبقه اى از زمين هستيم ، كه ذوالقرنين در آن راه يافته بود.
عرض كردم : اجازه مى فرمائى چشم هايم را بگشايم ؟
فرمود: بلى ، چشم هايت را باز كن ولى چيزى را نخواهى ديد، وقتى چشم هايم را باز كردم ، ظلمت و تاريكى عجيبى همه جا را فرا گرفته بود، به حدّى كه حتّى جلوى پاى خودم را هم نمى ديدم .
سپس دست مرا گرفت ؛ و چون مقدارى راه رفتيم فرمود: اكنون مى دانى كجا هستى ؟
گفتم : نمى دانم .
فرمود: هم اينك بر سر چشمه آب حيات هستى ، كه حضرت خضر عليه السلام از آن نوشيد.
و پس از آن ، از آنجا حركت كرديم و به طبقه اى ديگر راه يافتيم ، كه همانند سرزمين و جايگاه زندگى ما انسان ها بود؛ و سپس از آن جا به طبقه ديگرى قدم نهاديم كه همانند طبقه قبلى تاريك و ظلمانى بود تا آن كه پنج طبقه از طبقات زمين را گردش كرديم .
آن گاه حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: اى جابر! اين ملكوت زمين بود، كه تو ديدى ؛ و حضرت ابراهيم عليه السلام آن ها را نديده بود، بلكه او تنها ملكوت آسمان ها را - كه دوازده طبقه مى باشد - مشاهده كرد.
بعد از آن فرمود: هر يك از ما اهل بيت عصمت و طهارت - صلوات اللّه عليهم - اين عوالم و طبقات را پيموده و مى پيمائيم تا آن كه آخرين و دوازدهمين امام بر حقّ ظهور نمايد.
و پس از آن اظهار داشت : حال چشم هاى خود را ببند؛ و بعد دست مرا گرفت و حركت كرديم ، كه پس از لحظه اى كوتاه خود را در همان منزل و اتاق ديدم .
و حضرت لباس هاى خود را عوض كرد و همان لباس قبلى خود را كه اوّل پوشيده بود، بر تن مبارك خود كرد؛ و سپس در همان جاى اوّل آمديم و نشستيم .
https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=items&action=new&blog=1156