سفر
انفاق امام سجاد
زهري مي گويد:
در شبي بسيار سرد و باراني حضرت امام سجاد را ديدم که بر پشتش کيسهاي آرد بود و در کوچهها راه ميرفت.
عرض کردم:« يا بن رسول الله اين چيست؟»
فرمود:«عازم سفري هستم و براي آن زاد و توشه آماده کردهام.»
من گفتم:« کيسه را به غلام من بدهيد تا برايتان ببرد.»
ولي امام نپذيرفت.
عرض کردم:« خودم آن را برايتان ميبرم.»
امام فرمود:« تو را به حق خداوند سوگند مي دهم که به دنبال کار خود برو.»
من نيز با امام خداحافظي کردم و رفتم.
چند روز بعد امام را ديدم و عرض کردم:« يا ابن رسول الله، گويا به سفري که گفتيد، نرفتيد!»
فرمود:«آن چنان که تو گمان کرده اي نيست. سفري که گفتم سفر « مرگ » است، و من براي آن آماده مي شوم. و راه آماده شدن براي «مرگ» دوري از گناه و انفاق است.»
بحارالانوار، ج 46، ص 15، حديث 27 به نقل از علل الشرايع
http://www.askdin.com/thread5180.html